شبکه چهار- 25 مهر 1399

امام رضا ع ، "شعور مخاطب" و "منطق معرفت " ( نگاهی به "مدیریت فرهنگ")

شهادت حضرت رضا ع _نشست ( چگونه کار فرهنگی نکنیم ؟) _ ۱۳۹۳

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنیم محضر دوستان. درود می‌فرستیم بر پیامبر اکرم(ص) آخرین سخنگوی خداوند با بشر، که درود خدا بر او و خاندانش باد و درود بر حسن‌بن‌علی(ع) و به محضر امام علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) در ایام شهادت رهبران آگاهی و آزادی و اخلاق.

دوستان فرمودند تحت عنوان «آسیب‌شناسی انقلابیون» در این موقعیت یک دسته‌بندی‌ای خدمت دوستان تقدیم کنم. به طور ویژه، سه دسته آسیب را از سیره و سنت سیاسی تربیتی پیامبر اکرم(ص) در روز شهادت و ایام شهادت ایشان هستیم نمونه عرض کنم. ابتدا آن سه نمونه را عرض کنم تا ببینم به چه مقدار از روایات می‌رسیم.

آسیب اول؛ عدم اشراف بر گروه‌های مختلف فعال در عرصه سیاسی – فرهنگی در جامعه است. یعنی وقتی از نزدیک، فعالان فرهنگی – سیاسی درست شناسایی نشوند، منظورم از شناسایی، شناسایی فرهنگی است که بسیاری از نیروهای ما در غیر از جای خودش هدر می‌روند. بالاخره نیرو محدود است، توان محدود است، استعداد محدود است، پول محدود است، آدم محدود است، آدم‌هایی که مثلاً‌در این عرصه‌ها مفید و مؤثر باشند محدودند. وقتی بدون برنامه و همین‌طور با یک تصویرهای کلی و مبهم و دسته‌بندی‌های سطحی و عوامانه، مؤلفه‌ها و نیروهای موجود در صحنه را از دور، مات و مبهم ارزیابی کنیم مثل این است که ارزیابی نکردیم، آن وقت یک جایی که باید 80 درجه نیرو گذاشت 10 درجه می‌گذاریم! یک جایی که 10 درجه هم لازم نیست 70 درجه می‌گذاریم! مثل یک جبهه‌ای است که کار اطلاعاتی، شناسایی درست انجام نشده و اِشرافی از طرف فرماندهی نیست. زمان جنگ یادتان هست بعضی مواقع چنین حالتی پیش می‌آمد که درگیری مثلاً در عمق دشمن شروع می‌شد و بعد یک جا، دو – سه برابر نیاز نیرو بود، چند کیلومتر آن طرف‌تر یک دهم مورد نیاز هم نبود. یک جا از مهمّات انباشته بودند نمی‌دانستند چه کار بکنند، چند کیلومتر آن طرف‌تر دنبال یک فشنگ می‌گشتند، دنبال یک گلوله خمپاره که چقدر نقش مهمی می‌توانست ایفاد کند، و همه هم در صحنه هستند اما کسی نبود که بگوید این‌ها را الآن بردار ببر آن‌جا، این نیرو بیاید این‌جا، این‌جا را تخلیه کنید و... گاهی در عمل و روی ریز موضوع... من توی اتاق قرارگاه را کاری ندارم روی کاغذ چیز می‌شد به قول یکی از دوستان می‌گفت خط‌کش را برمی‌داشتیم روی کاغذ می‌گفتیم از این‌جا برویم این‌جا. ولی نمی‌دانستیم روی زمین از این‌جا برویم این‌جا یعنی چی؟ در نقشه قشنگ می‌شد از این‌جا تا آنجا می‌شد رفت اما روی زمین برای هر صدمترش باید ده – بیست نفر بیفتند!

در مسائل فرهنگی سیاسی ما یک چنین مشکلاتی داریم. همیشه داشتیم، گاهی کمتر و گاهی بیشتر. مثلاً‌شما الآن می‌بینید که در حوزه چقدر نیرو، اغلب هم با اخلاص و علاقمند، در چه موضوعاتی دارند کار می‌کنند؟ اما شما در بیرون شما برای بعضی از موضوعات فرهنگی که مطرح است ده تا طلبة فاضل، که هم باسواد باشد و هم عاقل باشد، مبانی دستش باشد، طرف مقابل را درست بشناسد، مخاطب اجتماعی را بشناسد و بداند چه چیزی را چه زمانی و چگونه باید گفت، نه این که فقط چی را باید گفت، چه زمانی گفتن و چگونه گفتن آن، در یک موضوعاتی ترافیک داریم از بس فارغ‌التحصیل در رشته‌های مختلف علوم انسانی و دانشگاه و حوزه هست، همین‌طور دکتری پشت دکتری! همین‌طور شعار هر ایرانی یک دکترا! زمان شاه می‌گفتند هر ایرانی یک پیکان! حالا هر ایرانی یک دکتری! خب که چی؟ این همه دکتر توی خیابان‌ها ریخته، این همه چند ده هزار طلبه‌های معمم که اغلب آن‌ها برای آن کارهایی که وارد هستند آن مواردی است که ما بحران نداریم! مشکل جدی نداریم. اما در همین‌ها شما صدتا آدم، دویست‌تا آدم می‌خواهیم در یک عرصه‌ای وارد بشوند و درست از پسِ کار بربیایند خب مشکل پیدا می‌کنیم. همین‌طور شناختن مؤلفه‌های سیاسی اجتماعی، آن عناصر سیاسی که در کار فرهنگی مؤثر هستند. خیلی کارها و امورات فرهنگی هست که ظاهر آن فرهنگی است ولی پشت صحنه کاملاً سیاسی است اصلاً انگیزه‌اش هم سیاسی است. یا حتی گاهی اقتصادی است. اگر بخواهیم الآن مثال بزنیم زیاد است. سیدالشهداء(ع) در کربلا تا آخرین لحظه، تا ظهر عاشورا با نیروها و بدنه‌ی دشمن حرف می‌زند، حتی با رهبران‌شان. مدام خودش را معرفی می‌کند. من یک بار با خودم می‌گفتم چرا امام حسین(ع) در کربلا هی خودشان را معرفی می‌کنند؟ من حسینم، پدرم کیست، مادرم کیست، یعنی چی؟ این را که همه می‌دانند، چرا این‌طوری خودش را معرفی می‌کند؟ خیر؛ خیلی‌ها به این توجه نمی‌کنند. این که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هردو هی می‌آیند می‌گویند پدر ما علی است، پدر تو ابوسفیان است، پدر من علی است، پدر تو معاویه است، مادر من فاطمه است مادر تو کی است! برای چی این‌ها را می‌گفتند؟ امید به این که در آخرین لحظه هم کسانی از دشمن جدا بشوند و این کار هم شد. تا ظهر عاشورا از نیروهای دشمن، کسانی جدا شدند. بعضی از شهدای کربلا، شما بهتر می‌دانید از نیروهای یزید هستند. یعنی آمدند در صحنه که با امام حسین(ع) بجنگند، تحت تأثیر صحبت‌های سیدالشهداء(ع) بیدار می‌شوند و این طرف جبهه می‌آیند می‌جنگند شهید می‌شوند. چندتا از شهدای کربلا از نیروهای یزید هستند. ما الآن چنین وضعی را داریم. بخشی مهمی از نیرویی که در برابر ما صف‌بندی کرده، در همین داخل کشور، این‌ها نیروهای دشمن نیستند. این‌ها بالقوه گاهی قوة قریب به فعل نیروهای ما هستند. سیرة پیامبر اکرم(ص) را ملاحظه بفرمایید. پیامبر(ص) وقتی به مدینه (یثرب) تشریف آوردند 4-5 تا گروه آن‌جا فعال هستند. "اوس" و "خزرج" که همه‌شان با هم درگیر بودند. اسم این‌ها را عوض می‌کند و می‌گوید دیگر کسی از اوس و خزرج صحبت نکند شما "انصار" هستید. شما یک گروه هستید و آن هم انصار الاسلام هستید، انصار پیامبرید. شما روی هم یک واحد سیاسی – اجتماعی هستید و میزبان اسلام هستید، اسلام، مهمان شماست. اهل مکه که آن همه فداکاری، زیر شکنجه، فرار کردند آمدند، آن‌هایی که هجرت کردند و به مدینه آمدند، خب هرکدام آن‌ها از یک قبیله‌ای هستند می‌فرماید در مدینه که آمدید نه اسم قبایل‌تان را می‌برید نه اسم مکه را، که ما مکّی هستیم شما مدنی. ما مکی هستیم شما یثربی! دیگر این حرف‌ها نیست شما مهاجرید، در راه خدا و در راه حق هجرت کردید. بعد پیمان اخوّت و برادری، کسانی که اصلاً هیچ ربطی با هم نداشتند، مکه و مدینه،‌ مردم مکه و یثرب، مثل این که مثلاً ما الآن با یک کشوری آن طرف دنیا، شرق آسیا چه ارتباطی داریم؟ این‌ها ارتباط‌شان با هم این‌قدر بود. خودشان را یک وطن نمی‌دانستند. یهودی‌هایی که در مدینه هستند این خیلی مهم است. خود یهودی‌ها می‌دانید که با همدیگر اختلاف داشتند. قبایل مختلف، و تیره‌های مختلف، این بنی‌نظیر و بنی‌قریظه و بنی‌قینقاع، این سه‌تا با هم مشکل داشتند، اصلاً وحدت یهودی نداشتند گاهی با هم ارتباط نداشتند و با هم رقیب بودند. سر پول و سرمایه‌داری و اقتصاد، سر مسائل دیگر این‌ها با هم مدام اصطکاک داشتند. ولی علیه مدینه (یثرب) تا قبل از اسلام، علیه عرب‌ها و مشرکین با هم متحد بودند، همین‌طور علین مسیحی‌ها، ولی خودشان با هم هزارتا مشکل داشتند. می‌خواهم بگویم روی زمین چه اتفاقی افتاده؟ و حالا پیامبر(ص) با مدینه چه کار می‌کند؟ یهودی‌ها مدام با اوس و خزرج با هر دوی این‌ها درگیر بودند سر این که قدرت غالب در یثرب، چه کسی باشد، مدتی دست یهودی‌ها بود، زیر پر و بال یهودی‌ها بودند این اواخر که نزدیک هجرت پیامبر به مدینه (یثرب) است، معادلة قوا به نفع اوس و خزرج شده بود به لحاظ سیاسی – نظامی، یهودی‌ها دست پایین را داشتند ولی با این‌ها قاطی شدند مثل همین سیاستی که الآن هم دارند و همه جای دنیا یهودی‌ها هستند آمدند به عنوان حریف و هم‌پیمان با عرب غیر یهود در یثرب، و زمام تجارت و کشاورزی یثرب کلاً دست یهود بود، همین الآن همین‌طورند شما هرجا که یهودی‌ها هستند تعدادشان کم است ولی هرجا هستند بانک، صرافی‌ها، بازار ارز و دلار، کمپانی‌های اصلی نفت. دوتا چیز دست این‌ها بوده، در مدینه هم همین‌طور بود، یکی فرهنگ و روشنفکری دست این‌ها بود یعنی بهترین مدرسه‌های یثرب را داشتند که پولدارهای اوس و خزرج بچه‌هایشان را مدرسه این یهودی‌ها می‌فرستادند با این که مشرک بودند ولی زمام رسانه و فرهنگ و هنر در یثرب دست یهودی‌ها بود. دوم؛ نبض بازار و پول و بانک، مثل الآن دلار و رسانه، چطوری الآن هست آن موقع هم همین‌طور بود و از آن طریق، از طریق اقتصاد و فرهنگ، این‌ها عملاً‌ بر یثرب و بر بخش مهمی از جزیره‌العرب مسلط بودند و به لحاظ سیاسی نظامی نه؛ ظاهراً حکومت دست آن‌ها نبود، ولی حکومت واقعی، و مدیریت سبک زندگی دست این‌ها بود و عرض کردم خودشان هم با هم یک جاهایی رقابت‌هایی داشتند و با هم متحد می‌شدند. این سه‌تا گروه مستقلاً این‌جا هستند. منافقین هستند که سازماندهی شدند منتهی پیامبر(ص) با آن‌ها که نمی‌تواند قرارداد ببندد، منافق اسمش رویش هست، ظاهراً جزو یکی از همین دسته‌ها مهاجر یا انصار قرار می‌گیرند یا مدنی‌اند. یک گروه هم مشرکین داخل مدینه هستند که دیگر سازماندهی ندارند کمتر هی ضعیف و ضعیف‌تر شدند و دیگر کم‌کم علنی نبودند، در زمان حکومت پیامبر(ص) بعد از چند سال، حالا ببینید پیامبر(ص) با هر کدام از این‌ها چه کار کردند؟ منافقین را هسته‌های اصلی‌شان را کوبیدند، مسجد ضرار! این‌ها مسجد ضرار را علیه مسجد راه انداختند با مذهب و مقدسات به جنگ مذهب رفتند. اولاً که همه می‌دانید اول آمدند به خود پیامبر(ص) گفتند شما بیایید افتتاح کنید رُمانش را قیچی کنید! پیامبر(ص) کاملاً احساس کردند که این قضیه یک بویی می‌دهد. پرسیدند که نزدیک مسجد است، مسجد قبا هست چرا این مسجد را می‌خواهید بسازید؟ گفتند این منطقه ما وقتی باران می‌آید و هوا خراب می‌شود زمین خیلی گِل می‌شود یک عده پیرمرد و پیرزن داریم مریض هستند این‌ها نمی‌توانند همان مقدار راه هم برایشان سخت است! از باب رفاه مؤمنین و از باب تعظیم شعائر دین، این‌ها شرعاً ما داریم این‌جا را راه می‌اندازیم. پیامبر(ص) فرمودند ما عازم جهاد نبرد با رومی‌ها هستیم می‌روم برمی‌گردم ببینم خدا چه می‌خواهد؟ رفتند و آیه بر پیامبر(ص) نازل شد که این مسجد ضرار است، این هم یک خط جدیدی است، حواست باشد به اسم دین و مذهب و مسجد و نمازشب و عبادت و مقدس‌بازی، ضربه به ریشه اصل مصالح می‌زنند که وقتی پیامبر(ص) برگشتند دستور دادند بروید مسجد را آتش بزنید، روی سرشان خراب کنید و آتش بزنید و بعد هم آن‌جا را مستراح عمومی بکنید! پیامبر(ص) دستور دادند مسجد را زباله‌دانی کنید! اما با بدنه‌ی منافقین، حضرت رسول خدا(ص) برخورد خشن علنی نکرد. با رهبران سازمانده برخورد کرد. با توده این‌ها که می‌فرمودند بعضی‌ها نادان و جاهل هستند و شاید تحت تأثیر فضا کم‌کم اصلاح شوند و بعضی‌هایشان هم باید خودشان را لو بدهند، افکار عمومی این‌ها را نمی‌شناسد. الان اگر من بخواهم با این‌ها برخورد کنم افکار عمومی نمی‌پذیرد ممکن است شک کنند بگویند چطوری است که این‌ها خود مسلمان‌ها را هم می‌کشند؟ گفت باید بگذاریم میوه خودش برسد و خودش، خودش را نشان بدهد. باید مراقب و منتظر خطای دشمن بمانیم، منتظر باشیم تا خودش خطاهای بزرگ بکند، اما مراقبت بشوند. مشرکین و بدنه مشرکین در مدینه را که هنوز جلسات پنهانی با هم داشتند بتخانه‌های مخفی هم داشتند و حتی گاهی نیمه علنی در یک مواردی در تاریخ ذکر شده است، پیامبر(ص) دستور سرکوب این‌ها را ندادند فرمودند این‌ها مثل نمک توی آب حل می‌شوند! این‌ها در مدینه قدرت سازماندهی ندارند مگر در قالب منافقین. آن سه دسته دیگر را، یعنی انصار، مهاجرین و یهودیان را، - من می‌خواستم این قطعنامه را خدمت شما عرض کنم. شاید این اولین قانون اساسی است که نوشته شده، در یک جامعه مسلمان و یهودی و مشرک، همه این‌ها در جامعه هستند و پیامبر این قانون اساسی را برای مدینه می‌نویسند و تخلفاتی را که بعد یهودی‌ها می‌کنند تمام جنگ‌هایی که با هر سه تا قبیله یهود شد، دوستان همه این‌ها را می‌دانند من می‌خواهم به آن زاویه خاصی که به آن توجه داریم اشاره کنم – خب پیامبر(ص) کل یهود را یکدست نکرد. با این‌ها جدا جدا مذاکره کردند. یک قرارداد مانیفستی، یک شبهه قانون اساسی، اصلاً قانون مدنی است چون غیر مسلمان هم در آن به عنوان یک شهروند حساب می‌کنند. در یک بخشی از آن، قرارداد بین انصار و مهاجرین است. که اولاً باید با هم برادر باشید و اموال‌تان را با هم نصف کنید اگر مسلمان هستید که این‌ها کل خانه‌هایشان را نصف کردند. چهارتا اسب داشت دوتایش را به او داد، باغش را نصف کرد، اتاق‌هایشان را با آن‌ها نصف کردند، پیمان برادری بین همه این‌ها، فقط خودشان دوتا مهاجر با حضرت امیر(ع) پیمان برادری بستند گفتند برادر من هم علی. من بخشی از این متن را خدمت شما عرض کنم. ببینید پیامبر(ص) چگونه شناسایی می‌کند؟ اولویت‌بندی می‌کند، دسته‌بندی می‌کند. به نظر من یکی از ضعف‌های ما همین است. در ذهن‌مان همین‌طوری به طور کلی فکر می‌کنیم می‌گوییم این‌ها که این را می‌گویند، آنها که آن‌طوری‌اند، این‌ها که به اویند! واقعاً این‌طوری نیست، اگر کارشناسانه بحث کنیم و نزدیک شویم می‌بینیم همین‌هایی که می‌گوییم این‌ها خودشان چهارتا دسته‌اند! من یک وقتی به بعضی از این‌هایی که فحش به مقدسات اهل سنت می‌دهند می‌گویم این روشش نیست، شما با این روش حتی یک سنی را هم شیعه نمی‌کنید بلکه سنی‌ها را وهابی می‌کنید. شیعه را هم منفعل و ضعیف جلوه می‌دهید و نشان می‌دهید و شیعه را ضعیف می‌کنید. گفت تو اگر بودی... گفتم اگر تو سواد داشته باشی بخواهی حرف بزنی 90 درصد ادعاها و عقاید شیعه در برادران اهل سنت هست. قویترین خط دفاعی علیه وهابیت در خود منابع اهل سنت هست. وقتی تو فحش می‌دهی به مقدساتی که بین سنی و وهابی مشترک است، سنی را سمت وهابی هول می‌دهی. خب بگو آقا منابع شما این است، سنی نگاهش به اهل بیت این است، به زیارت، به شفاعت، به توسل، این است، بعد هم چرا کلاً شیعه را خلاصه کردی به زیارت و شفاعت و توسل؟ این خیلی چیز عجیبی است. هرجا می‌خواهند بحث شیعه بکنند زیارت، شفاعت، توسل! مگر این‌ها اصول تشیّع است؟ این‌ها یک بخشی از پروژه است آن هم نه تشیّع، کل اسلام است. این‌ها مسائل درجه 2 است. اصل شیعه، همان اصل اسلام است، توحید است، نبوت است، معاد است، امامت است، در مرتبه بعد و در ذیل این‌ها بحث شفاعت، توسل، زیارت است. کل این‌هایی که وارد این بحث‌ها در داخل و خارج می‌شوند وقتی می‌خواهند بگویند شیعه کیست شروع می‌کنند توسل! زیارت! شفاعت! مگر شیعه این است؟ این هم جزئی از یک پروژه است. پروژه تشیّع هم از زیارت و توسل و شفاعت شروع می‌شود. از جای بنیادی‌تری شروع می‌شود این در آن پروژه است. خب پیامبر هم می‌توانست بگوید خب یهودی‌ها که تکلیف‌شان روشن است، مشرکین هم که این‌جوری، آن هم که این‌جوری، منافقین هم که فلان است، بعد یک منافق به معنا الاعم هم داریم که شرک خفیّ است و خب اغلب‌تان این‌طوری هستید و... خلاصه‌اش بشود خودش و علی. ولی ایشان از همین نیروها، حتی نیروهای فاسد و گمراه که خطر نداشتند حتی آن‌ها را در سازماندهی دخالت دادند. ما اگر همین کار را بکنیم، من اصلاً می‌گویم خدا و پیامبر به کنار! کیاست و ضریب هوشی هم اگر کسی داشته باشد این کار را بکند. پیامبر(ص) در مسیر حق، ببینید چطوری دسته‌بندی می‌کنند؟ این متن در «سیرة ابن‌هشام» هست، در منابع دیگر هم از منابع اسلامی شیعه و سنی هست. من فقط چندتا متن آن را برای شما بخوانم. پیمانی می‌بندند حالا یهود هم می‌شناسند که این یهود، هر وقت اوضاع خراب شود، سریع آن طرف جوب می‌پرند ولو با هم قرارداد دارند! اصلاً جنگ‌های با یهود، بخاطر یهودی بودن نبود، اگر بخاطر این بود پس چرا ایشان با یهودی‌ها پیمان امضاء کرده؟ بخاطر این که این‌ها هر کدام سر یک قضیه‌ای خیانت کردند. خلاف قراردادشان عمل کردند و با دشمن علیه این‌ها ساختند. جنگ علیه یهود، هیچ کدام بخاطر یهودی بودن نبوده. بخاطر این که زیر قراردادهایشان زدند و خیانت کردند. ببینید چقدر پیامبر(ص) با تسامح با این‌ها قرارداد بسته است. گروه‌های داخلی را دقیق می‌شناسد درک می‌کند که هر کدام چه مرض‌هایی دارند؟ هر کدام چه قدرتی دارند؟ رهبران‌شان چه کسانی هستند؟ چه امکاناتی؟ چه تهدیداتی؟ این‌ها را دقیق پیامبر حساب کردند. با چه کسانی فقط در حد ترک خصومت می‌شود تعهد و قرارداد امضاء کرد امیدی به یاری‌شان نمی‌شود داشت. با چه کسانی باید موادعه باشد؟ با چه کسی باید مصالحه باشد؟ و روی چه کسانی می‌شود تا آخر حساب کرد؟و پیامبر(ص) می‌دانستند چه کسانی از کدام یک از مواد این قرارداد تخلف خواهند کرد ولی در عین حال امضاء کردند و از آن‌ها امضاء کردند. یکی از اصحاب آمد به پیامبر گفت آقا این‌ها که به این چیزها عمل نمی‌کنند، پیامبر(ص) فرمود بگذار عمل نکنند ولی بگذار امضاء کنند و عمل نکنند آن وقت موقعیت ما با این‌ها فرق می‌کند. الآن که این‌ها خائن حساب نمی‌شوند ولی وقتی که خائن حساب شوند شرایط عوض می‌شود. انصار و مهاجرین را می‌فرمایند «امه واحد من دون الناس» شما یک امت هستید دیگر از مدینه و مکه، از این حرف‌ها نمی‌زنید، شما یک امت هستید. پیامبر(ص) با یهود چطور برخورد کردند؟ نمی‌دانم چرا این قرارداد را جایی مطرح نمی‌کنند، این بزرگترین پیمان حقوق بشر است برای کل دنیا، که اصلاً پیامبر(ص) دسته‌بندی‌های به قول این‌ها ایدئولوژیک را در حقوق بشر، اصلاً دخالت ندادند. گفتند حقوق‌تان محفوظ، صف‌بندی‌ها هم محفوظ. ائتلاف هم داریم. مواد آن: 1) «من تبعنا من یهود فان له نصر و الاسوه» هر کدام از یهودی‌ها که با ما باشند دوتا چیز را ما تعهد می‌کنیم. یک: «نصر» در همه چیز کمک‌تان می‌کنیم. دو: «اسوه» مساوات. برابری. حقوق مساوی. آن‌هایی که به ما ملحق بشوند و مسلمان شوند بدون این که هیچ ستمی بر آن‌ها برود «غیر مظلومی» ما ضمانت می‌کنیم حقوق شما را، به هیچ یک از حقوق شما تجاوز نخواهد شد «ولا متناصرین علیهم» با هیچ گروه و حزب و دسته دیگری علیه شما متحد نخواهیم شد به شما هیچ ضربه‌ای نخواهم زد، حقوق‌تان، امنیت‌تان، آزادی‌تان، همه چیز کامل محفوظ است. بعد می‌فرماید اگر دشمن مشترکی حمله کرد تا وقتی که مسلمین با آن دشمن درگیر هستند یهودیان مدینه تعهد کنند که پشت این ائتلاف و اتحاد را خالی نکنند. کمک مالی باید بکنید، شما هم شهروند این شهر هستید، مسلمان نیستی خب نباش، ولی مالیات باید بدهی. مثل این که الآن می‌گویند شما یهودی، زرتشتی، مسیحی، اگر کسی به کشور ایران حمله کرد ولو این که شما مسلمان نیستی ولی شما باید مالیات‌تان را بدهید مثل بقیه مردم ایران، سهم‌تان را بپردازید. بله، «و إن الیهود یتفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین» هر وقت جنگ و درگیری بود شما باید این اتحاد را با ما حفظ کنید، یهودیان کنار ما باشند. سوم فرمودند «وان یهود بنی عوف أمة مع المؤمنین» یهودیان بنی‌عوف از بقیه به ما، مسلمین نزدیک‌تر و دلسوزتر بودند و صداقت‌شان در آن مقطع بیشتر بوده است. فرمودند «وان یهود بنی عوف أمة مع المؤمنین» اما ما هیچ کدام‌تان را تفتیش عقاید دینی و این که دین‌تان را باید تغییر بدهید مطلقا متعرض دین شما نمی‌شویم. «للیهود دینهم وللمسلمین دینهم» ما مسلمانیم، شما هم یهودی، ما فشاری روی شما نمی‌آوریم که حتماً باید مسلمان شوید، دعوت‌تان می‌کنیم اما فشار و تحمیلی نخواهد بود. «موالیهم وأنفسهم» هم خودتان و هم، هم‌پیمانان شما یهودیان، اگر کسی با شماها هم پیمان دارد او هم با ما دوست است. یعنی ما نه فقط با یهودیان، بلکه با متحدین یهودیان هم ما حمایت می‌کنیم و مشکلی نخواهیم داشت «إلا من ظَلم وأثم» مگر کسانی که این حقوق را پایمال کنند و زیر پا بگذارند و گناه کنند، جنایت کنند. این «اثم» به معنای گناه شرعی نیست، چون بعضی‌ها می‌گویند آقا مشروب بخوری گناه است، آن به شریعت خودتان مربوط است. گناه در این‌جا، یعنی تخلّف، «فانه لا یوتغ إلا نفسه وأهل بیته» کسی اگر تخلّف بکند به خودش و خانواده‌اش را تباه کرده است یعنی به خودتان ضربه می‌زنید، اگر خیانت کنید بیش از این که بخواهید به ما ضربه بزنید به خودتان ضربه زدید. برای همین، همین اتفاق هم افتاد. «وان لیهود بنی النجار و بنی‌الحارث و بنی‌ساعدة و بنی‌جُشم و بنی‌الاوس و بنی‌ثعلبة و جفنة و بنی‌الشطنة مثل ما لیهود بنی عوف» یهودیان بنی‌حارث، جدا جدا، ببینید پیامبر جدا جدا می‌گوید. نمی‌گوید که کلاً یهودی‌ها این‌طوری‌اند! کاملاً پیامبر می‌دانند اختلاف داخلی این‌ها را، سوابق این‌ها، بحث‌های این‌ها را، اصلاً روحیات این قبایل و رهبران این قبایل با هم فرق می‌کنند. همین‌طوری کیلویی نباید گفت یهودی‌ها! این‌ها خیلی مهم است، کیلویی برخورد نکردن و دقیق بودن و هر کدام را هم دقیق بشناسیم. فرمودند که با بنی‌ساعده، جداگانه، با بنی‌حارث، - این‌ها همه یهودی‌اند – بنی‌ جُشم، بنی‌الاوس، بنی ثعلبه، بنی‌قریظه و بنی‌نظیر چطوری باشیم، فرمودند اگر دچار کار ناروا نشوید یکی از مایید، یهودی باشید، با هم گفتگو می‌کنیم، مقدسات شما حضرت موسی(ع) برای ما مقدس است، حرف ما همان حرف ایشان است. فشار روی شما نمی‌آوریم که چرا مسلما نیستید؟ بعد یک تیره‌ای از بنی‌ثعلبه، به نام جَفنه، حتی یک تیره‌ای هستند نیمچه یهودی نیمچه مشرک هستند که با یکی از این قبائل ارتباط دارد، آن هم پیامبر(ص) جداگانه یک قرارداد با آن‌ها می‌بندد. شما ببینید ما اگر همین کارها را می‌کردیم یا بکنیم یک سیاهی لشکر بیخودی آن طرف هست که وقتی با این‌ها وارد می‌شویم و حرف می‌زنیم می‌بینیم خودشان با همدیگر هزار درجه فرق دارند ما همین‌طوری این‌ها را یک جبهه می‌بینیم! واقعاً یک جبهه نیستند. کفار هم یک جبهه نیستند حتی مرتدّین هم یک جبهه نیستند، اصلاً این‌ها مثل هم نیستند. سیره پیامبر(ص) در شناخت دقیق جناح‌بندی‌های مختلف دینی، غیر دینی، ضد دینی، در مدینه شهر به آن کوچکی، و این که با هرکس حتی قبائل یهود، پیامبر(ص) یکی یکی و جدا جدا روانشناسی‌شان را می‌گویند. حتی موردی داریم می‌گویند در این قبیله باز دوتا تیره‌اند با فلانی هم صحبت کنید، با فلانی هم صحبت کنید. خیلی این‌ها مهم است. اصلاً‌ من به جنبه نبوّت و اعجاز و وحی و حضرت جبرئیل کاری ندارم، با حضرت جبرئیل کاری ندارم که بعضی‌ها خصوممت شخصی با جبرئیل(ع) پیدا کردند، قرآن می‌فرماید که هرچه می‌آمد پیامبر(ص) می‌فرمود جبرئیل چنین گفت، بعد بعضی‌ها به مسخره می‌گفتند آقا همه این چیزها زیر سر جبرئیل است! این پیغام‌ها را برای شما می‌آورد ما با این جبرئیل مشکل داریم بگویید میکائیل پیام بدهد! خداوند در قرآن می‌فرماید این‌ها که «عدوّاً لجبرئیل» این‌ها که مشکل با جبرئیل دارند مشکل‌تان با جبرئیل نیست بلکه با خدایی است که جبرئیل را فرستاده است، این‌ها هم بهانه است، جبرئیل نباشد میکائیل هم باشد باز یک بهانه‌ای درمی‌آورید! حالا ببیند چه خطراتی این پشت جبهه و مقرّ اصلی حکومت اسلامی را تهدید می‌کند؟ یکی تعصبات قبیله‌ای است. مسائل ناموسی است. مسئله فقر و غناست. همه این‌ها در این قرارداد دیده شده است. مسئله ارتباط با خارج است. با خارج یک؛ مشرکین مکه. با خارج دو؛ با امپراطوری روم. دوستان می‌دانید که مسجد ضرار یک توطئه‌ی مشترکی بود بین امپراطوری روم و منافقین داخل شهر. رابط آن چه کسی بود؟ پدر حنظله، غسیّ الملائکه. جناب حنظله، خودش یا خانمش هر دو از دوتا خانواده ضد انقلاب بودند. حنظله، پدرش از رهبران ضد انقلاب بود که از مدینه بعداً فرار کرد و در مناطق اطراف رفت، ایشان ارتباط مستقیم با امپراطوری روم داشت، و طرح این مسجد ضرار را با ارتباط با آن‌ها با غرب ریخته بودند. این‌ها خیلی مهم است که اصلاً راجع به آن دقت نمی‌کنیم که قضیه چه بوده است. خانم حنظله هم پدرش ضد انقلاب پولدار ضد پیامبر است. این دختر و پسر این وسط حزب‌اللهی درآمدند، با هم ازدواج کردند که موقع عملیات احد، حنظله آمد گفت آقا... پیامبر(ص) فرمود حالا شما ازدواج کردید همین امشب را با خانمت باش، و ایشان جُنُب و غسل نکرده از خانمش جدا شد و آمد جبهه شهید شد بچه‌ای هم از همان یک شب متولد شد. پدر این دوتا – این خیلی جالب است – پدر این دختر و پسر جوان، در دو خانه اشرافی پولدار و ضدانقلاب هستند علیه پیامبر(ص). پدر حنظله در رأس توطئه مسجد ضرار است و مرتبط به امپراطوری روم است. ما هر وقت مسجد ضرار را می‌شنیدیم هیچ وقت در ذهن‌مان نمی‌آمد که این یک توطئه داخلی بوده؟ آیا این‌ها مقدس مآب بودند؟ یا یک پروژة جاسوسی بوده، در ارتباط با غرب مثلاً بوده؟ و بعد این کیست؟ تا مدت‌ها من اصلاً نمی‌دانستم که حنظله پسر این است، پدرش این طرف است، پسر این طرف است و شهید می‌شود. - من خواهش می‌کنم دقت کنید - پیامبر(ص) آسیب‌شناسی دقیق از جامعه کرده است. انواع خطرات بالفعل و بالقوه را دیدند و بعد برنامه‌ریزی می‌کنند و جدا جدا با این‌ها حرف می‌زنند. می‌گوید فلانی – اسم می‌آورند- می‌گوید آن فلانی تا نکشد یا کشته نشود یا از ما نکشد دست برنمی‌دارد. مراقب او باشید. او را زیادی مواظبش باشید که با چه کسانی رفت و آمد دارد؟ فلانی را می‌گویند آقا این از بزرگان یهود است، می‌فرمایند از او نگران نباشید یک آدم بد و خطرناکی نیست. او خودش باید خشک بشود بیفتد، خودش باید درست شود. پیامبر(ص) می‌بیند باید جلوی کوچکترین خشونت‌ها را بگیرد. حالا ببینید قوانین و تعهداتی را که طرح می‌کنند، جَفنه، تیره‌ای از بنی‌ثعلبه، مثل بنی‌ثعلبه، بنی شطنه، مثل یهودیان بنی‌عوف شامل آن قرارداد، این‌ها مشمول آن قرارداد هستند. و بعد می‌فرماید که باید همه به این عهد وفادار بمانند و 1) نیرنگ نزنید. سعی نکنید کلاه من را بردارید من دارم با شما شفاف، دوستانه، صریح و حرف می‌زنم. پیامبر(ص) می‌فرماید اگر به هریک از بندهای این قرارداد اعتراض دارید یا قبول ندارید همین‌جا بگویید بحث کنیم ولی اگر گفتید قبول دارید بعد سعی نکنید من را فریب بدهید، سعی نکنید خدا را فریب بدهید، پیمان‌شکنی نکنید و پای تعهدتان بایستید. اگر این باشد موالی شما، وابستگان شما، فامیل‌هایتان هم مثل شما، حتی قبائل دیگر از بیرون هم، شما با آن‌ها تعهداتی دارید ما به تعهد شما نسبت به آن‌ها احترام می‌گذاریم، یعنی ما هم خودمان را نسبت به آن‌ها متعهد خواهیم دانست. اگر شما به آن‌ها قولی دادید ما هم به قول شما عمل می‌کنیم. خب ببینید چقدر با یهودی‌ها، که پیامبر(ص) می‌داند بعضی از این‌ها دنبال فتنه هستند. بند 6؛ خاصان و رازداران یهود و کسانی که با شما معاملات اقتصادی دارند، اسرار اقتصادی و مالی دارند ما در این مسائل دخالت نمی‌کنیم که با چه کسی قرارداد دارید؟ اما در مدینه در شهر پیامبر، حق ظلم کردن و غارت و استثمار کسی را ندارید. اما این که با دیگران چه پیمانی دارید ما دخالت نمی‌کنیم. هیچ یک از یهودیان حق ندارد از این پیمان خارج شود مگر با اذن محمد. خب این هم معلوم است هرکسی با هر کسی قرارداد می‌بندد حق نداری که این قرارداد را زیر پا بگذاری مگر این که بیایی بگویی، طرفت بگوید ما می‌خواهیم زیر پا بگذاریم. بعد می‌فرماید هیچ کس هم اخراج نمی‌شود. چون این را بعضی‌ها «یَخرُج» خوانده‌اند و بعضی‌ها «یُخرَج» خوانده‌اند. اگر معنی‌اش این دومی باشد معنی‌اش این است که هیچ کس حق ندارد یک یهودی را از تحت حمایت و پوشش این قرارداد خارج کند مگر با نظر من. بند 8؛ کنترل خشونت در شهر است. هیچ کس حق ندارد هیچ نوع رفتار خشنی داشته باشد، هیچ کس علیه هیچ کس. کیفر یک جراحت «إنّهُ لا یَنحجزُ على ثار جُرح» هیچ کس حتی به اندازه یک جراحت و یک خراش کوچک حق ندارد در مدینه انجام بدهد، این شهر، شهر امن است و ما دیگر چیزی به نام چاقوکشی و درگیری در خیابان و این قبیله با آن قبیله، دعوا راه بیفتد و بحث ناموسی هم بدون دادگاه نداریم، ناموسی این بگوید این به من متلک گفت و... این‌ها همه تعطیل است، این شهر، شهر صلح است. کیفر یک جراحت، ولو خراش اندک، مطالبه می‌شود. می‌گوید از این به بعد اگر در این شهر اگر کسی ناخن کشید و یک زخم کوچکی پیش آمد باید حساب پس بدهد. خشونت، به طور کامل ممنوع. بند 9؛ اگر کسی، «لایمنع مطالبته مکافات جرح و ان کان قلیلا کعرش خدش» یک خدشه کوچک هم باید بدهی. بند بعدی، کسی که دیگری را با غافلگیری فتک، قتل غافلگیرانه نامرئی، بدون این که من بدانم یواشکی از پشت بزنی، «وانه من فتک فبنفسه فتک و اهل بیته إلا من ظُلِم» قتل ناگهانی، ترور کلاً ممنوع است مگر در یک مورد، که بتوانی اثبات کنی به تو ظلم شده و این حکمش اعدام بوده، بتوانی اثبات کنی، و امکان اجرای حکم نبوده؛ کمین گذاشتن برای کسی ممنوع است. مثلاً استثنای آن این است که مثلاً یک کسی در خانه تو آمده، به ناموست تجاوز کرده، بچه‌ات را کشته، بعد نتوانستی مجازاتش کنی، در رفته، و یک منطقه دیگر رفته، آنجا دسترسی قانونی نداری ولی بروی این حکم الهی که بوده اجرا کنی و بعد هم بتوانی اثبات کنی که این بوده! اگر نتوانی اثبات کنی که خب... بعد فرمودند که «وان االله» و خداوند با کسی است که به عهد خود وفا کند. هرکس ادعا کند... یهودیان هم می‌گویند ما در جبهه خدا هستیم، مسلمان‌ها هم می‌گویند. خب پس ما همه ادعا داریم زیر سایه خدا هستیم، کسی که زیر سایه خدا خودش را می‌بیند باید به تعهداتش عمل کند. نفقه یهود با خودش، و نفقه مسلمین با خودشان. «إن على الیهود نفقتهم وعلى المسلمین» کسی در این قرارداد، قرار نیست خرج کسی را بدهد مسائل اقتصادی شما با خودتان، مسائل اقتصادی ما با خودمان است. فردا ما ادعا نمی‌کنیم شما باید خرج ما را می‌دادید یا شما چنین ادعایی را بکنید. بند 11؛ می‌فرماید «وان بینهم النصر على من حارب أهل هذه الصحیفة وان بینهم النُصح والنصیحة والبر دون الاثم» روابط ما با شما ولو مسلمان نیستید این‌طوری تعریف می‌شود، ما همه، هرکس به یکی از ما حمله کرد دشمن هر کدام از آن‌ها دشمن آن یکی دیگر هم هست. اگر کسی به شما یهود حمله کند ما از شما دفاع می‌کنیم، کسی هم به ما حمله کند شما باید کنار ما بایستید. ما اتحاد نظامی سیاسی با همدیگر داریم. اتحاد الهی هم داریم و هر دو خودمان را مطیع خداوند و انبیاء الهی می‌دانیم. بنابراین حتی پیامبر(ص) این‌جا یهود را در جبهه خودی تعریف کردند. - خیلی جالب است – می‌گویند این اتحادیة مسلمان و یهود، ما با هم هستیم.

این صهیونیست‌های فاسد، یکی از چیزهایی که علیه پیامبر اکرم(ص) جوسازی کردند و می‌کنند این است که ایشان از اول، کینة ضد یهود داشته است! از اول دشمن یهود بوده است. چرا؟ چون در قرآن، مثلاً تعابیری که می‌فرماید اهل دنیاترین، چی‌ترین چی‌ترین یهود هستند و نزدیک‌ترین به شما مسیحیان هستند، این را برداشتند حمل بر این که کردند که... و بعد آن قضایای سه‌تا قبلة یهود مدینه که همه‌شان جدا جدا خیانت کردند و پیامبر(ص) با هرسه تا درگیر شد یکی از چیزهایی که گفتند این است که پیامبر(ص) فوبیا نسبت به یهود داشته است! این‌هایی که می‌گویم خیلی کتاب در این باب نوشتند حتماً ملاحظه فرمودید، ایشان فوبیا نسبت به یهود داشته و بعد برداشتند یک چیزهای چرندیاتی نوشتند که بله، یهود، رقیب تجاری پدرش (جناب عبدالله) بوده، رقیب چی بوده، یهود چی بوده، چی بوده، از اول احساس حقارت عرب در برابر یهود بوده و... یک چرندیاتی. کدام عرب؟ پدر پیامبر(ص) را همین عرب مشرک درآورد. کدام تعصب عرب و حجاز در برابر یهود؟! و بعد شما بهتر می‌دانید یهودیان و مسیحیانی که آمدند و از غرب مهاجرت کردند و از شام به حجاز آمدند این‌ها بر اساس وعده علما و بزرگان‌شان بود که پیامبر آخرالزمان، خاتم‌الأنبیاء در حجاز خواهد آمد با شتر سرخ‌موی. اصلاً پدران این‌ها آمدند هجرت کردند که اولین کسانی باشند که با پیامبر(ص) بیعت می‌کنند و به او ایمان می‌آورند. یعنی فقط به قصد ایمان به پیامبر(ص) و اتحاد با پیامبر(ص) اجداد این‌ها اینجا آمدند. هجرت‌شان یک هجرت توحیدی بود، بعد تماماً شدن منشأ فساد، ظلم و ربا و خیانت. «و ان للیهود یُنفقون مع المؤمنین مادامو محاربین» تا جنگ هست در حالت جنگ، یهود باید کمک مالی کند. در هر درگیری پیدا شود باید در کنار ما باشید. اگر یهود را دعوت کردیم با یک گروه سومی صلح کنند که مسلمین صلح کردند یهود باید با آن‌ها صلح کند. اگر یهود با کسی صلح کرد مسلمین باید با او صلح کنند مگر آن طرف علیه اسلام و مسلمین اعلان جنگ کرده باشد. یک جاهایی پیمان بین خود یهودی‌هاست که خود یهودی‌ها با هم چه رفتاری داشته باشند؟ یک جاهایی، یک بخش‌هایی از آن، روابط یهود با مسلمان است. یک بخش‌هایی از آن رابطه مسلمان با مسلمان است. کسی به علت جرم هم‌پیمانش بازخواست نمی‌شود، هرکس پای پیمان‌نامه را امضاء کند اگر بین‌شان کسی به کسی ظلم شد همه باید از مظلوم حمایت کنند، همه باید کنار مظلوم بایستند. اول و ظالم مسلمان باشد، مظلوم یهودی. باید برویم کنار یهودی علیه مسلمان بایستیم. خب این‌ها خیلی چیزهای مهمی است. درون یثرب برای همه حرم امن است، هرکس پناهنده شد به هر کدام از ما، به یهود یا به مسلمان، به آن دیگری پناهنده شده باید از او حمایت کند مثل خودمان است. در وضع جنگی با دشمن هیچ کس حق جوار به کفّار و به دشمن نخواهد داد، مگر با اجازه رزمندگان مسلمان، هر درگیری داخلی بین ما اتفاق افتاد که احتمال فساد و درگیری بود داوری با پیامبر(ص) است، داوری به خدا و پیامبر(ص) می‌سپاریم یعنی زمام مدیریت و ولایت را دست دشمن نمی‌سپارند، به قریش و متحدینش یعنی به جبهه دشمن، کسی حق ندارد پناه بدهد. پناه اگر می‌دهید به اختلافات داخلی که خودتان دارید پناه بدهید به قریش، به جبهه دشمن کسی پناهندگی نمی‌دهد. هرکس به یثرب حمله کند باید تا آخرین لحظه و قدرت بجنگید و بعد یک چیز را هم می‌گویند که اما تمام این مواد یک شرط دارد: ما از هیچ ستمکاری حمایت نمی‌کنیم. این خیلی مهم است. یعنی تمام این تعهدات را کردیم که دشمن شما دشمن ما؛ و دشمن ما دشمن شما؛ اما یک مسئله وجود دارد «انه لا یحول هذا الکتاب دون ظالم أو آثم» اگر کسی به حق کسی تجاوز کرد، ظلم کرد و یا گناه و فسادی را باعث شد از او حمایت نمی‌کنیم. یعنی این‌طور نیست که ما قرارداد بستیم و دیگر باید مطلق اجرا شود.

من یک آدرسی بدهم خودتان مراجعه کنید این کتاب «امام رضا(ع) و روش در گفتگوهای علمی» که بنیاد پژوهش‌ها چاپ کرده، یک تعابیر بسیار زیبایی از امام رضا(ع) نقل کرده در نحوة گفتگو با مخالف. من خودم یک وقتی رفتم این احتجاجات را خواندم و کتاب توحید را، شیخ صدوق و خصال را، فقط از باب این که گفتم به محتوا کاری ندارم روش گفتگو را از سیرة حضرت رضا(ع) تا یک حدودی من استخراج کردم. حدود 60 روش، 60 خصوصیت از حضرت رضا(ع) از تعابیر خود ایشان، من استخراج کردم. حضرت رضا(ع) با مخالف، چگونه بحث می‌کردند. آن نکته دومی که می‌خواستم عرض کنم این بود – تیترهایش را نگفتم – دوم؛ با دشمن مخالف چگونه گفتگو کنیم؟ این هم یکی از نقاط ضعف ماست. به قول امروزی‌ها ما چقدر گاف می‌دهیم، و چقدر توی این قضیه غضنفر داریم! حرف صددرصد حق‌مان را چنان ضایع می‌کنیم که نمونه‌های زیاد داریم. در همین مشهد خودمان و شهرهای دیگر و جاهای مختلف، یک حرف صددرصد حق را چنان خراب و تخریب می‌کنیم و بد جلوه می‌دهیم که همه می‌ایستادند به حرف حق می‌خندند و مسخره‌مان می‌کنند. حرف باطل می‌شود حرف حق؛ و حرف حق می‌شود باطل.

و یک نکته دیگر هم؛ مراقبت از انحرافات اعتقادی داخل خودمان است که می‌خواستم این دو مورد را از حضرت رضا(ع) بگویم که دیگر فرصت نشد. سه تا موضوع بود: 1) تمام وقت ما صرف آن شد از سیره پیامبر(ص). طبقه‌بندی جبهه مخالف و با هر کدام از طریقش وارد شدن. من این مواد را خواندم که بدانید هر ماده‌ای یک حکمتی در آن بود. به نظرم به تعداد این مواد ما نقطه ضعف داریم من برای همین تک تک آن را خواندم. 2) ما با رسانه‌های مخالف درست بحث نمی‌کنیم، به شدت ضعیف هستیم و الا این همه ما آدم باسواد داریم چطوری است که این‌ها هرچه می‌خواهند در رسانه‌ها می‌گویند بعد ما کارهایی را که کردیم بلد نیستیم درست به مردم منتقل کنیم. نقاط قوت و ضعف مخلوط می‌شود. نقاط قوت را نقاط ضعف می‌کنند. 3) نکته سوم این روایت است که دوستان خودشان مراجعه کنند ببینند حضرت علی‌بن‌موسی الرضا(ع) در مناظره با رده‌های یک ایدئولوگ‌های کفر و همین‌طور اهل کتاب و هر کدام با چه ادبی صحبت می‌کنند مواردی است که طرف کوتاه آمده، در مناظره شکست خورده، حضرت رضا(ع) او را تخریب نمی‌کنند در حالی که اگر ما باشیم – من خودم اگر باشم – می‌گویم برای خدا باید یک کاری کنیم این تحقیر شود! حضرت رضا(ع) در مناظره، رهبر درجه یک کفر است، وسط مناظره کم آورده، حضرت رضا(ع) می‌فرمایند که خب جلسه ختم می‌شود. خیلی عجیب است. همه تعجب می‌کنند می‌آیند می‌گویند آقا جای خوبش رسیدیم ضربه آخر را بزنید، تیر خلاص را بزنید! فرمودند که «خَلّونی و ایّاه» من را با ایشان تنها بگذارید، همه را بیرون می‌کنند. بعد او به حضرت رضا(ع) می‌گوید آقا چرا این کار را کردید؟ من دیگر حرفی نداشتم جوابی نداشتم به شما بدهم، تعبیری حضرت رضا(ع) دارند که مضمون آن این است که هدف من خراب کردن شما نیست من نمی‌خواهم که شما تحقیر شوید من می‌خواستم حق روشن شود هم برای حضّار روشن شد، خود شما هم فهمیدید. روایت داریم شاگرد یک شیعه‌ای دارد با یک غیر مسلمان مناظره می‌کند این شیعه، دست و پا دار و دهان‌دار است، ورّاج است، ولی استدلالش ضعیف است، آن طرف را ساکت کرده، خفه کرده، امام(ع) اجازه نمی‌دهند، که خیلی خب دیگر، اسلام بر کفر پیروز شد، ثَبَت ولایت علی‌بن‌ابیطالب، بزن برویم! اصلاً این کار را نمی‌کنند. خیلی عجیب است، حضرت(ع) جلوی جمع و جلوی آن شخص می‌فرمایند که، - آن شخص ساکت می‌شود و این شیعه، این مسلمان دیندار پیروز می‌شود و او شکست خورده – می‌خواهند جلسه را ختم کنند. امام(ع) به آن شخص می‌گویند که حرف شما اِشکال دارد و من اِشکال شما را خواهم گفت اما اِشکال آن، آن چیزی نبود که ایشان گفت، شما بیخودی عقب‌نشینی کردی و سکوت کردی! این حرف این شاگرد من جواب دارد، جواب او را دارد، این استدلال نبود مغالطه کرد، حرف شما به یک دلیل دیگری غلط است. و بعد رو کردند به آن شاگرد و فرمودند که این استدلال تو چه ربطی داشت، این حرفی که تو زدی چه ارتباطی با حرف ایشان داشت؟ بعد جلسه گفت آقا بالاخره ساکتش کردیم خراب شد! امام(ع) فرمودند حرف حق را باید به روش حق بگویی، هدف پیروزی است، حرف حق به روش باطل نیست، فرمودند این استدلال است که طرف ما کرد استدلال به درد نخوری بود سوراخ است، این جواب ایشان این است، اما جواب شما هم این است. چرا این کار را می‌کنند؟ ما واقعاً چند نفر را الآن داریم؟ چند بار این کار را کردیم؟ که بیاییم با جبهه مخالف، با حرف‌هایشان همین‌طوری حرف بزنیم بگوییم آقا شما 10 تا حرف گفتی 6تایش درست است، احسنت. امام رضا(ع) وسط مناظره چند بار طرف را تأیید می‌کند، مشرک است، کافر است – خیلی عجیب است دلم می‌خواست فرصت بود این‌ها را برای شما اشاره می‌کردم – طرف دارد حرف می‌زند چند بار وسط صحبت‌هایش می‌گویند احسنت. چه حرف عالی‌ای زدی. نمی‌گوید که خب حالا این که باطل است، حالا اگر یک حرف حق هم زده ولش کن آن را نبینیم! می‌گویند این حرف‌تان بسیار عالی بود احسنت، اما این نتیجه‌ای که از آن گرفتید نتیجه درستی نبود. این روش امام رضا(ع) است. «سل یا عمران، و علیک بنصفه» او آمد گفت آقا اجازه پرسش و سؤال نمی‌دهید، بالاخره شما یک مقدساتی دارید، امام(ع) فرمودند ما مقدسات‌مان را به رخ شما نمی‌کشیم، ما در مناظره مقدساتی نداریم در مناظره استدلال داریم. گفت یعنی اجازه می‌دهید من از هرچه بخواهم سؤال کنم. حضرت رضا(ع) فرمودند: «سَل» بپرس. «و علیک بنصفه» منتهی انصاف داشته باش. اگر سؤالی که شما کردی و جوابی که من به شما دادم قانع‌کننده بود زیر آن نزن. دیگر چی؟ «ایّاک والجور» یک خواهشی از تو دارم که زور نگو، برای هر حرفت یک دلیل بیاور. در یک مناظره دیگر می‌فرماید، می‌گوید من شروع کنم یا شما شروع می‌کنی؟ حضرت رضا(ع) فرمودند شما شروع کن. گفت بر اساس چه مبنایی شروع کنیم؟ ما که مبنای مشترک نداریم. حضرت رضا(ع) فرمودند بر اساس مبانی شما به بحث شروع می‌کنیم مبانی ما به کنار، شما بگو چه را قبول دارید ما بحث را از آنچه که شما قبول دارید شروع می‌کنیم نه آنچه که من قبول دارم. «ایّاک والخطر» حرف سست نزن، ولی هرچه می‌خواهی بگویی بگو. یکی از طرف مخالف، در وسط بحث عصبانی می‌شود، تند به حضرت رضا(ع) جواب می‌دهد، سلیمان، یک حرف تند می‌زند به آن طرف می‌گوید حرف دهانت را بفهم! چرا تند صحبت می‌کنی؟ امام رضا(ع) به او می‌گوید «دعوا» ولش کن، «لاتقطع علیه مسئلتاً» سؤالش را قطع نکن. او گفت من سؤال دارم، وسط سؤال دارد چرند می‌گوید توهین هم می‌کند ولی سؤال کسی را قطع نکن، اسم این دفاع از اسلام نیست. «لاتقطع علیه مسئلتاً» چرا؟ «فیجعَلَها حجّه» همین را بهانه می‌کند و می‌گوید نگذاشتید من حرف بزنم! همین را حجت و بهانه می‌کند. نوبت اوست، چرا وسط نوبت او حرف می‌زنی؟ ‌الآن وقت صحبت او بود. گفت آقا دارد مغالطه می‌کند، فرمودند دارد از وقت خودش استفاده می‌کند. و آخرین تعبیر از حضرت رضا(ع) که طرف بحث می‌کند و یک عده‌ای از این طرف ناراحت می‌شوند می‌گویند اقا داری مغالطه می‌کنی این جوابت را که علی‌بن‌موسی داد باز همان را داری به یک شکل دیگری می‌گویی؟ امام رضا(ع) جبهه این طرف را ساکت می‌کنند و می‌فرمایند «اِرفِقوا بمتکلّم خراسان» مدارا کنید، آرام باشید، این‌جا مناظره و گفتگوست این‌جا ما گردن کلفت و صدای کلفت نداریم! «اِرفقوا» با او رفاقت و رفق بکنید. جلسه تمام می‌شود ... حالا ما جرأت داریم همین جمله امام رضا(ع) را بگوییم؟ من فکر کنم اگر همین جمله امام رضا(ع) را سردرِ کل این بنیاد پژوهش‌ها و آستان قدس، و سردرِ حوزه‌های ما و مراکز فرهنگی باید بزنند. خلاصه کل عرایض من اگر این جمله باشد زیادی هم هست. وقتی مناظره‌ها تمام شد و 7-8 نفر از این‌ها را ساکت کردند که شنیدید اباصلت آمد گفت آقا این‌هایی که آمدند بزرگان زرتشتی جهان هستند، بزرگان مسیحیت، کاتولیک هستند، بزرگان رأس‌الجحود،‌ رهبر یهود است، او ملحد است. چون حضرت رضا(ع) به او گفتند نظرت چیست؟ چون آدم زرنگی هستی، خراسانی هستی، به نظرت این جلسه برای چه طراحی شده است؟ گفت آقا معلوم است می‌خواهند شما در برابر یک سؤال از این‌ها که کم بیاورید تمام است! همان را توی بوق و رسانه‌ها می‌کنند، برنامه مأمون این است. حضرت رضا(ع) مشغول وضو گرفتن هستند که می‌خواهند برای مناظره بروند، او دل‌نگران است، در روایت دارد که حضرت رضا(ع) با لبخند فرمودند مثل این که جا خوردی؟ ترسیدی من بروم توی این جلسه کم بیاورم؟ گفت می‌دانی که این مأمون پشیمان می‌شود؟ وقتی با ایرانی و زرتشتی به زبان فارسی حرف بزنم،‌ و بر اساس مبانی خودشان صحبت کنم. با رومی به زبان رومی، بر اساس مبانی خودش. با هندوها با زبان هندی با مبانی خودشان و... آن وقت خواهد فهمید؛ من از آنچه که خودشان قبول دارند شروع می‌کنم.

ما الآن چند نفر داریم؟ در چه حوزه‌هایی که بخواهد با یک جریانی بحث کند بگوید اصلاً اسلام هیچی، شیعه هیچی، من با مبانی تو بحث می‌کنم، این‌قدر اِشراف داشته باشد شروع کند، وسط‌هایش هم داغ نکند، بعد هم اگر طرف اگر نتوانست بحث را ادامه بدهد بگوید خوردی بخور، بحث تمام شد، بعد هم بگوییم خدا رحم کرد نفهمیدند ما مغالطه کردیم! بگوید آقا ما مغالطه کردیم، تو حرفت باطل بود این استدلال نشد. یک جا دارد که طرف ساکت شده، امام رضا(ع) به او می‌فرمایند شما می‌توانید هنوز ادامه بدهید، می‌گوید نه دیگر من چیزی به ذهنم نمی‌رسد! حضرت رضا(ع) می‌فرمایند برای این سخن من شما سه تا جواب می‌توانی بدهی. او خودش می‌پرسد چه؟ امام رضا(ع) می‌فرماید شما در برابر این حرف من می‌توانی بگویی اولاً این، دوم این، سوم این، او می‌گوید خیلی خب همین‌ها. بعد امام رضا(ع) می‌فرمایند خب اگر این‌ها را بگویی جواب‌هایش این‌هاست. یعنی می‌خواهند بگویند تو چرا توقف کردی؟ تو می‌توانستی جلوتر بیایی. جا داری بیایی ولی آنجا جلویت را می‌گیرم، چرا این‌جا ایستادی؟ این مناظره است. طرف از رهبران کفر است وقتی توی خلوت رفتند او خودش نقل کرده، بروید ببینید توی احتجاج هست، می‌گوید وقتی این اخلاقش را دیدم، گفتم آن منطقش، آن ادبش، این جوانمردی‌اش، ایشان نقل کرده، می‌گوید آدم بیفتم روی پایش که پای علی‌بن‌موسی را ببوسم، نگذاشت. آدم دستش را ببوسم نگذاشت، من را بغل کرد و پیشانی من را بوسید. با رهبر و ایدئولوگ‌های درجه یک کفر این‌طوری رفتار می‌کند. آن جمله امام رضا(ع) این است، وقتی که جلسه تمام می‌شود و همه این‌ها ساکت می‌شوند فرمود «یا قوم...» - من خواهش می‌کنم این جمله را بنویسید و این طرف و آن طرف بگویید - «یا قوم إن کان فیکم احدٌ یخالف الاسلام و أراد أی یسأل فأیسأل غیر محتشم» اصلاً کدام مکتب در دنیا جرأت می‌کند چنین جمله‌ای را بگوید؟ این چه حرفی است؟ اولاً خطابش کل قوم است، هرکس با هر عقیده‌ای هستی. بعد «إن کان» تفتیش نمی‌کند، که تو بیا حرفهایت را بزن ببینم چه می‌گویی؟ «إن کان» هرکس هرچی دلش می‌خواهد، آزادی. «احدٌ» یک نفر هم بین شما باشد کافی است، نگویید آقا حالا یک نفر یک چیزی گفت! همان یک نفر کافی است، لازم نیست سیاهی لشکر و حزب و تشکیلات داشته باشی، یک نفر اگر بین شما هست «یُخالف الاسلام» با اصل اسلام مخالف است نه این که یک انتقاد جزئی دارد، بگوید من اصلاً اسلام را قبول ندارم، «و أراد أی یسأل» خودش دلش می‌خواهد بپرسد – آزادی بیان – تفتیش نمی‌کنند، «أراد أی یسأل» خودش دلش می‌خواهد بپرسد «فیسأل» باید بپرسد از طرف ما هیچ ایرادی ندارد، بعد «غیر محتشم» احتشام یعنی جوگیر، بدون هیچ ترس و جوگیری‌ای. حشمت یعنی حشمت حکومت مأمون و حکومت اسلامی و حشمت من، کسی را نگیرد. این شعار ماست.

اگر ما توانستیم در مباحث مناظره با مخالفان به این حد برسیم آن وقت دیگر مسائل روشن است.

والسلام علیکم و رحمه الله



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha